شماره ٤٤٩: ز هجران روز من شب گشت و کى بودى چنين روزم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز هجران روز من شب گشت و کى بودى چنين روزم
شبى گر روز کردى با من آن ماه شب افروزم
گرفتار آمدم جايى و نهمانا رهم زيرا
شکست آن قلب کو بر خيل غم مى کرد پيروزم
برآيد زين هوس جانم که يک شب شمع تو باشم
تو خوش خوش باده مى نوشى ومن چون شمع مى سوزم
بلا و غم خريدار آمدند از سوى تو بر من
بحمدالله که در کوى تو بازار است امروزم
کسى از عمر خود روزى نخواهد کم، ولى بر من
رود گر بى غمت روزي، مبادا روزى آن روزم
کشم تا جان بود در تن، جفاهاى سگ کويت
سگ کوى ترا بارى و فادارى بياموزم
نهان تا چند دارم درد خسرو را ز تو آخر
دلم برده ز کف وانگه لب بيهوده مى دوزم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید