برون آ اندکي، جانا که بسيار آرزو دارم
وداع عمر نزديک است و ديدار آرزو دارم
مرا پر خار بادا هر دو ديده، بلکه پر گل هم
اگر بى روى تو هرگز به گلزار آرزو دارم
قياس روزى خود مى شناسم کز گلستانت
همه گل آرزو دارند و من خار آرزو دارم
درت مى بوسم و آن بخت کو کاندر دلت گردد
که اين بخشش از آن لعل شکر بار آرزو دارم
ز زلفت يک گره بگشا، نه از بهر دلم، ليکن
خلاصى از پى مشتى گرفتار آرزو دارم
اگر شد عقل و دين در کار عشقت، سهل باشد آن
هنوز اندر سر شوريده بسيار آرزو دارم
نصيحت مى کني، اى آشنا، کاسوده شو خسرو
چه پندارى که من اين مردن زار آرزو دارم؟