شماره ٤٢٩: همى خواهم ترا بينم، نظر سويى که من دارم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
همى خواهم ترا بينم، نظر سويى که من دارم
به خوبان ديدنم خو شد، عجب خويى که من دارم
اگر بر خاک مى غلتم مرا ديباست با رويت
تعالى الله، عجايب پشت و پهلويى که من دارم
ز بندت چون جهم آخر که هر يک بند زلفت را
گره بر بسته ام محکم به هر مويى که من دارم
جفايت هر که را گويم همه کس روى تو بيند
به پيشت چون توان ديدن بدين رويى که من دارم
ترازو کردى از من تير و گويى بر کشم آن را
چه خواهى برکشيدن زين ترازويى که من دارم
اشارت کن ز ابرو تا کشم سر زير پاى تو
کز آن چوگان توان بردن چنين گويى که من دارم
صبا دى آمد از کويت دماغم خوش شد از بويت
دماغى خوش توان کردن ازين بويى که من دارم
دو چشمم جوى شد، گر تو ندارى آرزوى من
تماشا هم نمى آيى درين جويى که من دارم
لطيفه گوييم، خسرو، توانى زيست در هجرم
توانم، خاصه با اين زور بازويى که من دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید