شماره ٣٧٦: فرشته مى ننويسد گناه دم به دمش

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
فرشته مى ننويسد گناه دم به دمش
که از تحير آن رو نمى رود قلمش
نه حد ديدن خلق است روى تو، مگر آنک
قضا به قدر دو يوسف دهد جمال کمش
اگر به باغ روم دل بگيردم در دم
که خون گرفته دل من به گوشه هاى غمش
سماع و ناله من نى ز خون دل جويند
که ارغنون جگر خواريست زير و بمش
کشم ز دست تو بر چوب جامه اى پر خون
که هر که شاه بتان شد چنين بود عملش
کجا ز چاشينى درد دل خبر دارد
کسى که نيست خلاص از وظيفه ستمش
جفاى دوست به مقدار دوستيست عزيز
عزيز عشق شناسد حلاوت المش
چه جاى بانگ مؤذن بدين دل بد روز؟
که روزگار بسر شد به طاعت صنمش
به يک دم است کز و جان خسرو مسکين
بميرد ار نبود ياد دوست دمبدمش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید