شماره ٢٩٠: زلفت از باد دگر باشد و از شانه دگر

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
زلفت از باد دگر باشد و از شانه دگر
هست يک فتنه لبت، نرگس مستانه دگر
در غمت جان ز تنم رفت و خيال تو بماند
عاقبت خويش دگر باشد و بيگانه دگر
دل آسوده دگر، حال پريشان دگر است
شهر آباد دگر باشد و ويرانه دگر
اهل صورت که خودآراى بود، سوختنى است
کرم شب تاب دگر باشد و پروانه دگر
اى دل افسانه که گفتى و ببردى خوابم
بهر خواب اجلم گوى يک افسانه دگر
به تکلف بشود عشق گران جان خرد
بيهش باده دگر باشد و ديوانه دگر
عاقبت گشت دروغ آنچه گمان مى بردند
که چو خسرو نبود عاقل و فرزانه دگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید