شماره ٢٨٦: پرتو خورشيد بين تابنده از روى قمر

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
پرتو خورشيد بين تابنده از روى قمر
شاد باش، اى روشنى روى نيکوى قمر
راست چون ماه نوم کاهيده و زار و نزار
کز پس ماهى بود يک روز پهلوى قمر
هر شبى تا صبح بيدارم به بازى خيال
سر به روى خاک ماندم، چشم بر روى قمر
اى دل، ار خواهى که حلوايى خورى از عيد وصل
من حلالت مى نمايم، آنگه ابروى قمر
ماه من چاه زنخدان تو شد از خوى پر آب
پاک کن کز وى در آب افگنده گوى قمر
نيکوان خاک تواند، اى ماه، در تو کى رسند؟
کى رسد خاکى که اندازد کسى سوى قمر؟
گشت پنهان مى کنى و منع خسرو بيهده است
زانکه شبگردى نخواهد رفتن از خوى قمر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید