يا رب، آن رويست يا گلبرگ خندان در نظر
يا رب، آن بالاست يا سرو خرامان در نظر
اى خوش آن ساعت که بينم آن رخ و گيرم لبش
باده خوش بر کف و گلنار خندان در نظر
تا تو، اى سرو خرامان، در چمن بگذشته اى
مى نيايد پيش بلبل را گلستان در نظر
در تو مى بينم ز دود دل ز حسرت بيقرار
تشنه را کى سود دارد آب حيوان در نظر؟
يک زمان از دل فرونايى همه شب تا به روز
گر چه باشد تا به روزم ماه تابان در نظر
در نظرها صورت جان، گر نيايد، گو ميا
در تو بينم کايدم چيزى به از جان در نظر
خلق گل بينند و من روى تو، زيرا خوش تر است
يک نظر در دوست از صد ساله بستان در نظر
در دندان تو زان بينم که دل مى خواهدم
ورنه دريا نايدم از بذل سلطان در نظر
شه علاء الدين والدنيا محمد کآمده ست
خلق را عين اليقين زو ظل يزدان در نظر
از پى آن را که گيرد سبق فيروزى سپهر
حرف تيغش را همى دارد فراوان در نظر