شماره ٢٨١: اى چراغ جانم از شمع جمالت نور دار

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى چراغ جانم از شمع جمالت نور دار
بارک الله، چشم بد زان روى زيبادور دار
چون دلم را بت پرستى نو شد اندر عهد تو
بارى اين بتخانه ديرينه را معمور دار
کار دل کردي، برافگن بعد ازين بنياد عقل
شحنه را چون دور کردي، دست در دستور دار
من نه آنم کز درت سر بر کنم تا زنده ام
گر اجل از کوى تو دورم کند، معذور دار
تا بدانى حال خون آشامى شبهاى من
جرعه اى زين باده پيش نرگس مخمور دار
من به جان درمانده و تو ترک بدنامى کنى
مى تواني، حال رسوايى چو من مستور دار
خسرو بيچاره مرد نقش شيرين تو نيست
صورت فرهاد کش، در دفتر شاپور دار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید