شماره ٢٧٩: گر تو کلاه کج نهي، هوش ز ما شود مگر

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر تو کلاه کج نهي، هوش ز ما شود مگر
ور شکنى به بر قبا، کر ته قبا شود مگر
خفته به است نرگست، ور بگشائيش دمى
شهر تمام کو به کو، پر ز بلا شود مگر
مست و خراب شو روان پاى به هر طرف فگن
ديده که خاک شد به ره، در ته پا شود مگر
چشم تو مست شد، بکن مست ترش ز خون من
زان همه تير بى خطا، يک دو خطا شود مگر
بنده چشم تو شدم، آن دو از آن من نشد
خدمت لعل تو کنم، اين دو مرا شود مگر
مردم ديده مانده را بر در خويشتن ببين
در دل همچو سنگ تو ميل وفا شود مگر
دل که خراب داشتم در بر من رها نشد
خواهم ازين خراب تر، از تو رها شود مگر
از سر زلفش، اى صبا، سوى من آر گه گهى
دل که ز جاى خود بشد تا که به جا شود مگر
خسرو خسته را اگر دل ندهد خيال تو
جان و تنم ز يکدگر هر دو جدا شود مگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید