شماره ٢٦٣: سوار چابک من پيش چشم من مگذر

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
سوار چابک من پيش چشم من مگذر
مرا بکشتي، ازين سو ز بهر من مگذر
ببين که چشم کسى چون بود، ز بهر خدا
بدين صفت که تويى پيش مرد و زن مگذر
بهانه مى طلبند اهل دل که جان بدهند
بپوش روي، وگرنه در انجمن مگذر
سرم به خاک ره تست، پرشکسته مرو
نماز مى کنم، آخر ز پيش من مگذر
به ديده و دل و جان بگذرى که جان توام
رواست زان همه بگذر، ازين سخن مگذر
غبارهاست ز جعد تو در دلم بسيار
کشان به روى زمين جعد چون سمن مگذر
دلا، ز زلف گذر بر لبت اگر نتوان
وليک تا بتوانى از آن دهن مگذر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید