شماره ٢٤٦: گل آمد و ز دوست صبايى نمى رسد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گل آمد و ز دوست صبايى نمى رسد
ز باغ وصل مهرگيايى نمى رسد
هنگام برگ ريز حياتم شد و هنوز
زان نوبهار حسن صبايى نمى رسد
ما با سموم باديه هجر هم خوشيم
گر زان شکوفه بوى وفايى نمى رسد
من چون زيم که هيچ شبى نيست کاين طرف
زان غمزه کاروان بلايى نمى رسد
سلطان به خواب ناز چه آگه ز خلق، چون
در گوش او فغان گدايى نمى رسد
در گنج غيب نقد تمنا بسى ست، ليک
ما را به چرخ دست دعايى نمى رسد
درد ترا حيات ابد باد در دلم
کان هم دواست، گر چه دوايى نمى رسد
کوشم که سر نهم به درت، ليک چون کنم
مردم به جهد خويش به جايى نمى رسد
گر خسروا، به وصل سزا نيستي، مرنج
ملک سران به بى سرو پايى نمى رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید