شماره ٢٢٣: خوش آن شبى که سرم زير پاى يار بماند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خوش آن شبى که سرم زير پاى يار بماند
دو ديده در ره آن سرو گلعذار بماند
شرابها که کشيدم به روى ساقى خويش
برفت از سر و درد سر و خمار بماند
چراش سير نديدم که زود گشتم مست
مرا درون دل اين داغ يادگار بماند
گر آب خضر خورم درد سر دهد که مرا
به کام لذت مهمان خوش گوار بماند
گذشت آن شب و آن عيش و آن نشاط، وليک
به يادگار درين سينه فگار بماند
چگونه بر کنم آخر که خاک بر سر من
سرى که در ره جولان آن سوار بماند
به ياد پات يکى بوسه يادگار دهم
که جان همى رود و دست و پا ز کار بماند
حديث اهل نصيحت نگنجدم در دل
که در درونه سخنهاى آن نگار بماند
کنون چنان که همى بايدت بکش، اى دوست
که عقل و صبر مرا دست اختيار بماند
مرا ز بخت دلى بود پيش ازين نالان
برفت آن دل و اين ناله هاى زار بماند
غمم بکشت به زارى و هم خوشم، بارى
که اين فسانه خسرو به گوش يار بماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید