شماره ٢٢٠: به کوى عاشقى از عافيت نشان ندهند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
به کوى عاشقى از عافيت نشان ندهند
هر آن کسى که بدو اين دهند، آن ندهند
چو عشق جان بردت، شکر گوي، کاين دولت
عطيه ايست که کس را به رايگان ندهند
گران رکابى دل برد جمله توسنيم
خوش آن کسان که دل خويش را عنان ندهند
ز دست مى نتوان داد خوبرويان را
اگر چه داد دل يار مهربان ندهند
گرت بتى و شرابى ست وقت را خوش دان
که در جهان به کسى عمر جاودان ندهند
بگفتمش که بکش تا بميرم و برهم
جواب داد که راحت به عاشقان ندهند
چو يار نيست به تسکين خلق نتوان زيست
که دوستان اگرم دل دهند، جان ندهند
چو جان دهم به غمش، در رهش کنيدم خاک
حقيقت است که جايم بر آستان ندهند
زهى حلاوت تيغ از کف نکورويان
اگر به دست رقيبان بدگمان ندهند
چو دل حريف تو شد زينهار، اى ساقى
تنک شراب مرا ساغر گران ندهند
به جور ترک جوانان طريق خسرو نيست
همين بود که ز خون ريزيش امان ندهند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید