شماره ١٨٠: با تو در سينه جان نمى گنجد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
با تو در سينه جان نمى گنجد
تو درونى ازان نمى گنجد
ناتوانم ز عشق و هيچ علاج
در دل ناتوان نمى گنجد
تنگ دارد دل مرا که در او
جز تو کس، اى جوان، نمى گنجد
آنچنانى نشسته اندر دل
که نفس هم در آن نمى گنجد
مى نگنجى تو در ميانه جان
ليک جان در ميان نمى گنجد
غم تو آشکار خواهم کرد
چه کنم، در نهان نمى گنجد
عشق در سر فتاد و عقل برفت
کاين دو در يک مکان نمى گنجد
تا که خسرو زبان گشاد از تو
سخنش در جهان نمى گنجد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید