شماره ١٦٩: صبح پيش رخ تو دم نزند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
صبح پيش رخ تو دم نزند
سرو پيش قدمت قدم نزند
نقش شيرينت بيند ار شاپور
گر چه تيغش زنى قلم نزند
خضر پيش لبت به آب حيات
لب چه باشد که دست هم نزند
نرگست چون سپاه غمزه کشد
عقل جز خيمه در عدم نزند
سر من و آستان تو، هر چند
که مسلمان در صنم نزند
تنم از بار عشق تو خم شد
کيست کز بار عشق خم نزند
صبر کم مى زند قدم زين سوى
اينچنين کو که پاى کم نزند
چشم مى زن ز ديده بر خسرو
که به شب پلک خود بهم نزند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید