شماره ١٦٤: يار ما را از آن خويش نشد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
يار ما را از آن خويش نشد
بهر بيداد او به کيش نشد
دوش در پاش ديده مى سودم
پاش آزرد و ديده ريش نشد
مى دهم جان به عشق و مى دانم
که کسى را از آن خويش نشد
از تو محروم مى روم، چه کنم؟
عمر روزى و عهد بيش نشد
صنما، غمزه تو قصابى ست
که پشيمان ز خون ميش نشد
تا به روى تو چشم کردم باز
هم به رويت که بيش بيش نشد
دل خسرو که از قرار برفت
بر قرار نخست پيش نشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید