شماره ١٥٨: جان سرانگشت آن نگارين ديد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جان سرانگشت آن نگارين ديد
عقل انگشت خويشتن بگزيد
باد بويش به بوستان آورد
غنچه بر خويش پيرهن بدريد
هر شبى در هواى لعل لبش
ما و چشم سرشک و مرواريد
عاشقان جان نثار او کردند
زلف هندوش يک به يک برچيد
عالمى در غم لبش بودند
هيچکس طعم آن شکر نچشيد
هر کس از وى حکايتى گفتند
کس به کنه کمال او نرسيد
هر دلى از کمند عشق بجست
باز زلفش به دام عشق کشيد
هر که در قيد عشق شد مجنون
تا قيامت ز بند او نرهيد
همچو خسرو بسوخت از رخ او
هر که آن شيوه و شمايل ديد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید