شماره ١١١: بيا نظاره کن، اى دل که يار مى آيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بيا نظاره کن، اى دل که يار مى آيد
ز بهر بردن جان فگار مى آيد
فراز مرکب ناز و سوار در عقبش
هزار شيفته بيقرار مى آيد
رسيد نازک من، اى نظارگي، زنهار
ببند ديده، گرت دل به کار مى آيد
ز مستى ار چه به هر سوى مى فتد، ليکن
ز بهر بردن دل هوشيار مى آيد
چه گردها که برآورده باشد از دلها
که فرق تا به قدم پر غبار مى آيد
دو ديده کاش مرا خاک آن زمين بودى
که نعل توسن آن شهسوار مى آيد
مرا که ياد کند، گر ز کوى او بروم
يکى اگر برود، صد هزار مى آيد
مکن به سرو سهى نسبت درخت قدش
ز سرو کى گل و غنچه به بار مى آيد
کنون بنال به زارى چو بلبلان، خسرو
که بهر ناله بلبل بهار مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید