شماره ١٠٧: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد
هزار جان گرامى ز تن برون آمد
نبرد کس دل آواره باز هر سويى
که بهر ديدن او مرد و زن برون آمد
به زلف شانه همى کرد دى که چندين دل
شکسته بسته ز هر يک شکن برون آمد
عجب بود که اگر من زيم در اين نوروز
که سبزه تر او از سمن برون آمد
شبم بگفت که چون نى بسوزمت ز نگاه
کجا وه از لبش اين يک سخن برون آمد
دمى ز خانه برون آکه بينمت ناگاه
که بهر ديدن من جان من برون آمد
به عشق ميرد خسرو، چه طرفه فالى بود؟
ز غيب کاين سخن از هر دهن برون آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید