شماره ١٠٤: در آن هجوم که يار تو پادشا باشد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در آن هجوم که يار تو پادشا باشد
غم گدا که بود، زير پاکرا باشد؟
منم به سوز و گدازش، به ياد سيم برت
چو مفلسى که هوسناک کيميا باشد
يگانه با تو چنانم که در جدايى تو
چو يک تنم که ازو نيمه جدا باشد
تو پادشاه بتانى و خاطرم اينست
که شغل روسيهى بر درت مرا باشد
شوم فداى جمالى که گر هزاران سال
کنم نظاره، هنوز آرزو به جا باشد
بلا و فتنه از ان نخل باد، يارب، دور
که برگ و فتنه او ميوه بلا باشد
ندانم اين دل آواره را که فتوى داد
که بت پرستى در عاشقى روا باشد
فغان ز باد که بوى تو بهر کشتن خلق
همى برد که چو من بيدلى کجا باشد؟
مخواه عاقبت، اى پندگوي، خسرو را
چو عاشق است، رها کن که مبتلا باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید