شماره ٩٢: از آنگهى که گشادم به رويت اين نظر خود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از آنگهى که گشادم به رويت اين نظر خود
چه خون که خوردم ازين چشم پر در و گهر خود
به باغ رفتم و قوتى ز بوى گل بگرفتم
ز بس که سوختم از تاب سوزش جگر خود
کجات بينم و بر بام تو چگونه برآيم؟
هزار واى که مرغان نمى دهند پر خود
سرم که بر درت افتاد تا که پات نرنجد
به پشت پا چو کلوخيش دور کن ز در خود
چو بنده روى ببيند، بر آن شود که بگردد
هزار بار به گرد سر دو چشم تر خود
دلم صدق ندارد به کار عشق، چه بودى
وه اين نگين دروغى جدا کن از کمر خود
ز عشق آنکه رسيده سپر نديده خدنگت
بر آنست ديده خسرو که بفگند سپر خود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید