شماره ٧٧٤: صبح ميخانه نشينان کف درياى مى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
صبح ميخانه نشينان کف درياى مى است
شفق باده کشان چهره حمراى مى است
تا سيه مست نگرديم پشيمان نشويم
ساحل توبه ما در دل درياى مى است
با دلى چون دل شب، مى روم از انجمنى
که گل صبح در او پنبه ميناى مى است
نيست جز باد به کف ساحل هشيارى را
صدف گوهر مقصد دل درياى مى است
چاک در پيرهن يوسف عقل افکندن
چشمه کارى است که در دست زليخاى مى است
زر به زر داد هر آن کس مى گلرنگ خريد
زردرويى نکشيدن گل سوداى مى است
چه عجب غنچه تصوير شود شادى مرگ؟
در حريمى که نسيمش دم گيراى مى است
برو اى عقل، کله گوشه همت مشکن
کاين قيامى است که بر قامت رعناى مى است
چشم صائب ز تماشا قدح خون گرديد
اين چه رنگ است که با لاله حمراى مى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید