شماره ٧٦١: هر طرف مى نگرى آينه سيماى خوشى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر طرف مى نگرى آينه سيماى خوشى است
سربرآور ز گريبان که تماشاى خوشى است
در گرفته است زمين از نفس گرم بهار
بر جنون زن که عجب دامن صحراى خوشى است
اگر از باده کشانى مرو از باغ برون
که گل و سرو عجب ساغر و ميناى خوشى است
دست در دامن شب زن اگرت دردى هست
که نسيم سحرى طرفه مسيحاى خوشى است
تو ز کوته نظريها شده اى محو چمن
زير اين زنگ، نهان آينه سيماى خوشى است
تو بدآموز به هنگامه ظاهر شده اى
ورنه در خلوت دل انجمن آراى خوشى است
اگر امنيت خاطر ز جهان مى جويى
طالب گوشه دل باش که مأواى خوشى است
بى کسيهاست اگر هست کسى در عالم
هست بيجايى اگر زير فلک جاى خوشى است
خط مشکين تو سرمشق جنون عجبى است
طاق ابروى تو محراب تماشاى خوشى است
دانه خال تو نظاره فريب عجبى است
رشته زلف تو شيرازه سوداى خوشى است
مى کند گوش گران هرزه درايان را لال
چشم بستن ز جهان، ديده بيناى خوشى است
حرص زر، چشم فروشنده يوسف بسته است
ز آستين دست برون آر که سوداى خوشى است
اى که در راه جنون همسفرى مى خواهى
مگذر از سلسله زلف که همپاى خوشى است
گر چه صائب به تمنا نتوان يافت وصال
مى کنم خوش دل خود را که تمناى خوشى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید