شماره ٧٥٨: مستى چشم تو در مرتبه هشيارى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مستى چشم تو در مرتبه هشيارى است
خواب آهونگهان شوختر از بيدارى است
دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است
چه بهشتى است که معشوقه ما بازارى است!
راه عشق از خودى توست چنين پست و بلند
اگر از خويش برآيي، همه جا هموارى است
تا درين دايره اي، خون خور و خاموش نشين
که در آغوش رحم، کار جنين خونخوارى است
عافيت مى طلبي، پاى خم از دست مده
که بلاها همه در زير سر هشيارى است
نسبت فقر به هر بى سر و پا نتوان کرد
شال پيچيدن اين قوم ز بى دستارى است
در کمين است که صيدى نجهد از دامش
غنچه خسبيدن زهاد نه از ديندارى است
(کار ما نيست سر زلف سخن شانه زدن
اينقدر هست که يک پرده به از بيکارى است!)
نسبتش با همه جا و همه کس يکسان است
هر که چون صائب از آيين تکلف عارى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید