گل اگر پرده نشين است چه جاى گله است؟
خار اين باديه در پرده صد آبله است
هر که گرديد سبکروح، نماند به زمين
بوى گل را نفس باد صبا راحله است
رشته جان سراسيمه مشتاقان است
هر طرف موج سرايى که درين مرحله است
نيست در باده کمى ميکده عرفان را
اين قدر هست که منصور تنک حوصله است
مى دهد هر جرس از آبله پر خون ياد
چشم خونبار که يارب پى اين قافله است؟
محنت روى زمين با دل من دارد کار
خار صد باديه را چشم بر اين آبله است
نفس آگاه دلان عاجز شيطان نشود
سگ کم از شير نباشد چو شبان با گله است
چون نباشد به سر زلف سخن سوگندش؟
صائب از حلقه به گوشان همين سلسله است