شماره ٧١١: چشم پر خون، صدف گوهر يکدانه اوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم پر خون، صدف گوهر يکدانه اوست
دل هر کس که شود زير و زبر خانه اوست
ليلى وحشى ما را نبود خلوت خاص
روز هر کس که سيه گشت، سيه خانه اوست
هر دل خسته که خون مى چکد از فريادش
مى توان يافت که ناقوس صنمخانه اوست
بر لب هر که بود مهر خموشى جاويد
بوسه زن از سر اخلاص، که پيمانه اوست
اين پريشان سفرانى که درين باديه اند
همه را روى توجه به در خانه اوست
حرف آن سلسله زلف، مسلسل بادا!
که شب هستى ما زنده به افسانه اوست
آن که سجاده اش از سينه بى کينه ماست
دل صد پاره ما سبحه صد دانه اوست
هر چراغى نکند ديده ما را روشن
ما و آن شمع که نه دايره و پروانه اوست
هيچ کس گرد دل ما نتواند گرديد
کاين شکارى است که در پنجه شيرانه اوست
دام او مى کند آزاد ز غم ها دل را
سير چشمى ز دو عالم، اثر دانه اوست
اين کهن قصر که پشت سر طوفان ديده است
بى قرار از اثر جلوه مستانه اوست
چاره دردسر هستى ناقص صائب
گر ز من مى شنوي، صندل بتخانه اوست
آشنايى که ز من دور نگردد صائب
در خرابات جهان معنى بيگانه اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید