هر چه جز گوهر عشق است درين بحر کف است
هر حياتى که نه در عشق سرآيد تلف است
نعل وارون نکند راست روان را گمراه
چه زيان دارد اگر پشت کمان بر هدف است؟
روى خورشيد نباشد به نقابى محتاج
روشنى گوهر بى قيمت ما را صدف است
مى رسد کلفت ايام به ارباب کمال
تا هلال است مه آسوده ز رنج کلف است
مصحف روى بتان را نبود نقطه سهو
کوکب خال به هر جا که بود در شرف است