شماره ٦٤٠: عشق بيتابى ذرات جهان را سبب است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عشق بيتابى ذرات جهان را سبب است
زردى چهره خورشيد ز درد طلب است
يک زمان بى دم گرم و نفس سرد مباش
که ز انفاس، همين يک دو نفس منتخب است
مگشا لب به شکرخند که در عالم درد
رخنه مملکت دل، دم صبح طرب است
چون صدف هر که به دريوزه دهن باز کند
گر چه در آب گهر غوطه زند، خشک لب است
دل ز بيدارى شب، زنده جاويد شود
چشمه خضر نهان در ته دامان شب است
ماه و خورشيد بود شمع ته دامانش
سر زلفى که سيه روزى ما را سبب است
سبز تلخى نتوان يافت به شيرينى تو
گوشه چشم ترا چاشنى کنج لب است
چه کند صائب مسکين نگدازد چون موم؟
روزگارى است که دربند گران ادب است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید