شماره ٦٢٠: خط نارسته ز لعل لب دلبر پيداست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خط نارسته ز لعل لب دلبر پيداست
رشته از صافى اين دانه گوهر پيداست
گر چه ز آيينه روشن ننمايد جوهر
خط نارسته ازان چهره انور پيداست
مهر و کين مى شود از صفحه سيما ظاهر
صافى و تيرگى آب ز گوهر پيداست
آه گرمى که گره در دل پر خون من است
همچو داغ از جگر لاله احمر پيداست
مى کند گل ز جبين، تيرگى و صافى دل
در کدو هر چه نهفته است، ز ساغر پيداست
چشم بد دور ازان سلسله زلف دراز!
که ز هر حلقه او عالم ديگر پيداست
ندهد حسن گلوسوز امان عاشق را
خامى آتش سوزان ز سمندر پيداست
جنت نسيه بود نقد، دل روشن را
عکس فردوس ازين چشمه کوثر پيداست
نشد از کوه غم و درد، دل من ساکن
شور دريا ز گرانسنگى لنگر پيداست
لب اظهار گشودن، ثمر خاميهاست
سوز عشق از لب خشک و مژه تر پيداست
صاف کن سينه اگر ذوق تماشا دارى
که ازين آينه، آفاق سراسر پيداست
پرده معنى روشن نشود صائب لفظ
عالم آشوبى ازان زلف معنبر پيداست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید