شماره ٦١٧: قد موزون تو روزى که به جولان برخاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
قد موزون تو روزى که به جولان برخاست
هر که را بود دلي، از سر ايمان برخاست
خار خار دلم از سينه نمايان گرديد
بخيه تنگ رفويم ز گريبان برخاست
شرم عشق است که پامال نگردد هرگز
لاله افکنده سر از خاک شهيدان برخاست
که دگر ز اهل کرم رحم به محتاج کند؟
ابر با ديده خشک از لب عمان برخاست
بر دل غنچه اگر خورد نسيمى گستاخ
شور محشر به دل بيضه ز مرغان برخاست
همت آبله پاى طلب را نازم!
که به مشاطگى خار مغيلان برخاست
زد همان روز که با غنچه محجوب تو لاف
قفل شرم از دهن پسته خندان برخاست
همدمى سير مقامات نفرمود او را
نى ما تا به چه طالع ز نيستان برخاست
بگسل از اهل کرم تا شودت پايه بلند
صدف از خاک به يک ريزش نيسان برخاست
قالبى نيست سخن سنجى ما چون طوطى
بلبل ما ز دل بيضه غزلخوان برخاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید