شماره ٦١٥: فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست
عيش ما نيست چو بلبل به بهاران موقوف
هر کجا لاله رخى هست گلستان آنجاست
گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم
سر فارغ، دل بى غم، لب خندان آنجاست
مى کند خنده سوفار، دل از پيکانش
عيش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست
هر شبستان که در او روى عرقناکى هست
من دلسوخته را چشمه حيوان آنجاست
اى صبا در حرم زلف چو محرم شده اى
به ادب باش که دلهاى پريشان آنجاست
نيست بى شور جنون عالم گل را نمکى
من و آن شهر که ديوانه فراوان آنجاست
دل چو بى عشق شود هيچ کم از زندان نيست
چاه، مصرست اگر يوسف کنعان آنجاست
در دل مور ز تنگى به حقارت منگر
که نهانخانه اقبال سليمان آنجاست
دل تنگى که در او راه ندارد دنيا
بى سخن، خلوت پنهانى جانان آنجاست
اى که مشغول به سنجيدن مرده شده اى
دست بردار ازين کار، که ميزان آنجاست
از صفاى در و ديوار گلستان صائب
مى توان يافت که آن نو گل خندان آنجاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید