شماره ٥٩٠: خط گل روى عرقناک ترا در بر گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خط گل روى عرقناک ترا در بر گرفت
روى اين درياى گوهرخيز را عنبر گرفت
تا چه با پروانه بى دست و پاى ما کند
آتشين رويى کز او بال سمندر در گرفت
تا زمين شد جلوه گاه قامت او، آفتاب
خاک را از چهره زرين خود در زر گرفت
دست و پا گم مى کند از دور باش ناز او
من که از جرأت توانم دامن محشر گرفت
عشرت روى زمين را برد با خود زير خاک
از سر کوى تو خشتى هر که زير سر گرفت
از تن خاکى اثر نگذاشت جان بى قرار
باده پر زور ما خشت از سر خم بر گرفت
مى گدازد دولت دنيا دل آگاه را
در رگ جان شمع را آتش ز تاج زر گرفت
گر چه شيرين است کام عالم از گفتار من
از دهان مور مى بايد مرا شکر گرفت
چشم همراهى مدار از کس، که در روز سياه
خضر نتواند به آبى دست اسکندر گرفت
نيست مردان را ز مهر مادر گيتى نصيب
زال را از بى کسى سيمرغ زير پر گرفت
داد بر باد فنا صائب چو گل اوراق ما
بعد ايامى که چرخ از خاک ما را بر گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید