شماره ٥٨٦: حيف خود با آه گرم از آسمان بايد گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
حيف خود با آه گرم از آسمان بايد گرفت
آتشى تا هست زور اين کمان بايد گرفت
از سخن بسيار گفتن، مى شود کوته حيات
توسن عمر سبکرو را عنان بايد گرفت
آبهاى تيره روشن مى شود ز استادگى
گوشه اى تا ممکن است از مردمان بايد گرفت
طفل بدخو را نمى سازد ترشرويى خموش
تلخ گويان را به شيرينى دهان بايد گرفت
گر چه دامان وسايل پرده بيگانگى است
دامن شب به زارى و فغان بايد گرفت
مرگ تلخ از زندگى خوشتر بود در کشورى
کز دهان سگ هما را استخوان بايد گرفت
تا به زردى آفتاب عمر ننهاده است روى
داد خود از باده چون ارغوان بايد گرفت
ساغر لبريز مى ريزد ز دست رعشه دار
در جوانى ها تمتع از جهان بايد گرفت
پرده دام است خاک نرم اين بستانسرا
بر سر شاخ بلندى آشيان بايد گرفت
ظلم باشد در تماشا خرج کردن عمر را
تا نظر بازست عبرت از جهان بايد گرفت
صيد فربه بى گداز تن نمى آيد به دست
مشق پيچ و تاب ازان موى ميان بايد گرفت
حفظ زر را نيست تدبيرى به از بذل زکات
خون گلها را ز منع باغبان بايد گرفت
دولت جاويد اگر صائب تمنا مى کنى
ملک معنى را به شمشير زبان بايد گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید