شماره ٥٧٩: سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
طوطى خوش حرف از آيينه ميدان را گرفت
بوسه را بر عارضش جا از هجوم خط نماند
سبزه بيگانه آخر اين گلستان را گرفت
خط مشکين نيست گرد آن عقيق آبدار
آه و دود تشنه ما آب حيوان را گرفت
نيست پرواى ملامت حسن وعشق پاک را
هاله در آغوش رسوا ماه تابان را گرفت
ساده کرد از بخيه انجم بساط چرخ را
صبح از تيغ که اين زخم نمايان را گرفت؟
باد چوگان اميدش خالى از گوى مراد
هر که از دست من آن سيب زنخدان را گرفت
آنچنان کز جوش سنبل، چشمه ناپيدا شود
پرده خواب پريشان چشم گريان را گرفت
راست بوده است اين که ريزد درد بر عضو ضعيف
خون ناحق کشتگان بحر، مرجان را گرفت
روى دست پرسش گردون مخور، کز لطف نيست
برق آتشدست اگر نبض نيستان را گرفت
مى شود گرداب حيرت حلقه چشم غزال
گر چنين خواهد سرشک ما بيابان را گرفت
اختيارى نيست لطف عشق با سرگشتگان
گوى غلطان اختيار از دست چوگان را گرفت
بى نيازيهاى حق روزى که دامن برفشاند
گرد حاجت دامن صحراى امکان را گرفت
در چنين وقتى که مى بايد گزيدن دست و لب
صائب از ما چرخ بى انصاف، دندان را گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید