لفظ معنى شد، در آن تنگ دهن مأوا نيافت
خرده گل آب شد، در غنچه او جا نيافت
خودنمايى شيوه ما نيست در راه طلب
گرد ما را هيچ کس در دامن صحرا نيافت
گشت از کوتاه دستى پر گهر جيب صدف
موج از طول امل گوهر درين دريا نيافت
تا نشد عالم سيه در چشم ساغر از خمار
صبح اميد از بياض گردن مينا نيافت
نيست معجز را اثر در طينت آهن دلان
چشم سوزن روشنى از صحبت عيسى نيافت
خيمه تا بيرون نزد صائب ازين بستانسرا
در حريم ديده خورشيد، شبنم جا نيافت