شماره ٥٦١: روزگار ما به غفلت از تن آسانى گذشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
روزگار ما به غفلت از تن آسانى گذشت
عمر ما چون چشم قربانى به حيرانى گذشت
ساحل مقصود داند موجه شمشير را
کشتى هر کس ازين درياى طوفانى گذشت
حال صحراى پر از گرد علايق را مپرس
سر به سر اوقات من در دامن افشانى گذشت
تا نهادم پاى در وحشت سراى روزگار
عمر من در فکر آزادى چو زندانى گذشت
سنبل فردوس شد در خوابگاه نيستى
آنچه ز ايام حياتم در پريشانى گذشت
پاى باد از پيچ وتاب راه مى پيچد به هم
چون تواند شانه از زلفش به آسانى گذشت؟
نوبهار زندگى چون غنچه نشکفته ام
جمله در زندان تنگ از پاکدامانى گذشت
چند پرسى صائب احوال پريشان مرا؟
مدت بيداريم در خواب ظلمانى گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید