شماره ٥٥٧: کاروان گريه از چشمم ندانم چون گذشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کاروان گريه از چشمم ندانم چون گذشت
تا سر مژگان رسيد، از صد محيط خون گذشت
قمريى بر لوح خاک از نقش پايش نقش بست
سرو من هر جا که با آن قامت موزون گذشت
آتش سودا نمى خوابد به افسون اجل
مرغ نتواند هنوز از تربت مجنون گذشت
شب به مستى پنبه از داغ درون برداشتم
مست شد از بوى گل هر کس که از بيرون گذشت
نيست بى روشندلى هرگز خرابات مغان
خم سلامت باد اگر دوران افلاطون گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید