شماره ٤٨٨: آسمان سفله بى برگ و نوايى بيش نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آسمان سفله بى برگ و نوايى بيش نيست
آفتاب روشنش شبنم گدايى بيش نيست
در محيط آفرينش چون حباب شوخ چشم
شغل ما سرگشتگان کسب هوايى بيش نيست
زر که آرام از خسيسان رنگ زردش برده است
پيش ما کامل عياران کهربايى بيش نيست
مى نمايد گر به ظاهر دامن دولت وسيع
دستگاهش سايه بال همايى بيش نيست
گر چه پيوند علايق را گسستن مشکل است
پيش ما وا کردن بند قبايى بيش نيست
برنمى آيد به حق باطل، و گرنه چون کليم
رايت ما و سپاه ما عصايى بيش نيست
خواب بر مخمل ز شکر خواب ما گشته است تلخ
گر چه در ويرانه ما بوريايى بيش نيست
آنچه بايد خواست از آزادمردان همت است
سرو را در آستين دست دعايى بيش نيست
مطلبى جز ترک مطلب نيست ما را در جهان
مدعاى ما دل بى مدعايى بيش نيست
قسمت ما از کريمان جهان آوازه اى است
رزق ما زين کاروان بانگ درايى بيش نيت
چرخ کجرو گر نگردد راست با ما، گو مگرد
مطلب آيينه از صيقل جلايى بيش نيست
روزى اهل بصيرت از فلک ها کلفت است
قسمت روزن، غبار آسيايى بيش نيست
گر چه مى پوشم جهانى را لباس مغفرت
پوششم چون کعبه در سالى قبايى بيش نيست
باغبان ما را عبث از سير مانع مى شود
مطلب ما از گلستان همنوايى بيش نيست
چون شکر هر کس که دارد از حلاوت بهره اى
خانه و فرش و لباسش بوريايى بيش نيست
هر که دارد جوهري، نانش به خون افتاده است
قسمت شمشير، آب ناشتايى بيش نيست
از هجوم ميوه صائب شاخه ها خم مى شود
حاصل از پيرى ترا قد دوتايى بيش نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید