شماره ٤٨٦: آسمان در چشم ما دود و بخارى بيش نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آسمان در چشم ما دود و بخارى بيش نيست
سر به سر روى زمين مشت غبارى بيش نيست
پشت و روى باغ دنيا را مکرر ديده ايم
چون گل رعنا خزان و نوبهارى بيش نيست
در بساط خاکيان چون گردباد از دور چرخ
جان گردآلوده اى و خارخارى بيش نيست
از صف مردان جگردارى نمى آيد برون
ورنه گردون کودک دامن سوارى بيش نيست
خصمى مردم به يکديگر براى خرده اى است
جنگ سنگ و آهن از بهر شرارى بيش نيست
زاهدان خشک خرسندند از گوهر به کف
خاروخس را مطلب از دريا، کنارى بيش نيست
گوشه گيران را اميد صيد دارد گوشه گير
مطلب دام از زمين گيرى شکارى بيش نيست
گر چه صحراى قيامت بيکنار افتاده است
داستان شوق ما را رقعه وارى بيش نيست
ز آتشى کز عشق او در سينه سوزان ماست
آسمان و انجمش دود و شرارى بيش نيست
گوشه چشمى ز شيرين چشم دارد کوهکن
مزد ما از کارفرما ذوق کارى بيش نيست
قسمت ممسک ز جمع مال باشد پيچ و تاب
آنچه مى ماند به جا زين گنج، مارى بيش نيست
پيش مردانى کز اين ماتم سرا دل کنده اند
خاک گوري، چرخ نيلى سوکوارى بيش نيست
بيقراريهاى من چون پا گذارد در رکاب
شعله جواله طفل نى سوارى بيش نيست
نيست صائب بوسه و پيغام در طالع مرا
قسمت من زان لب ميگون خمارى بيش نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید