شماره ٤٦٥: کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نيست
سايه ابر سبکرو بر گلستان بار نيست
مرهم دلسوزى ارباب عقلم مى کشد
ورنه بر ديوانه من سنگ طفلان بار نيست
داغ دارد گريه در شبهاى وصل او مرا
ابر اگر در وقت خود بارد، به دهقان بار نيست
از بهاى خويش افتادن بود بر دل گران
ورنه بر يوسف نژادان چاه و زندان بار نيست
ناله زنجير باشد مطرب فيلان مست
بر دل افلاک فرياد اسيران بار نيست
آبروى رشته از بسيارى گوهر بود
خوشه هاى دل بر آن زلف پريشان بار نيست
شمع در راه نسيم صبحدم جان مى دهد
بوى پيراهن به چشم پير کنعان بار نيست
مى شود از ابر بى نم تازه داغ تشنگان
پاى خون آلود بر خار مغيلان بار نيست
از سبکروحان نگيرد عالم امکان غبار
گردباد برق جولان بر بيابان بار نيست
شوکت اسکندرى بارست بر صافى دلان
ورنه خضر نيک پى بر آب حيوان بار نيست
هست محرومى ز سنگ کودکان بر دل گران
ورنه بر من بى برى چون سرو چندان بار نيست
نيست صائب جز تماشا بهره ما از جهان
شبنم پا در رکاب ما به بستان بار نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید