شماره ٤٦٣: گر نمى جوشيم با مى از سر انکار نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر نمى جوشيم با مى از سر انکار نيست
غفلت سرشار ما را باعثى در کار نيست
مى زند هر قطره باران چشمکى بر ساقيان
کاين چنين روزى چرا پيمانه ها سرشار نيست؟
مى توان در سينه بى کينه من روى ديد
خانه آيينه ام در بسته زنگار نيست
تحفه دل را به اميدى به کويش برده ايم
آه اگر آن زلف سرپيچد که دل در کار نيست!
پنجه بيتابى دل، سينه ام را چاک کرد
اين صدف را راحتى از گوهر شهوار نيست
بر رگ جانها نپيچد تا پريشان نيست زلف
نبض دلها را نگيرد چشم تا بيمار نيست
کشتنى چون دير کشتن نيست صيد عشق را
الحذر از تيغ مژگانى که بى زنهار نيست
شانه در هرعقده زلف تو ايمان تازه کرد
اينقدر پيچيدگى با رشته زنار نيست
تا بگيرد جذبه توفيق، بازوى که را
هر سرى شايسته دوش و کنار دار نيست
طوطى از آيينه مى گويند مى آيد به حرف
چون مرا در پيش رويش زهره گفتار نيست؟
بيقراران بى نياز از کعبه و بتخانه اند
ريگ را در قطع ره هرگز به منزل کار نيست
نام عشق از کلک ما صائب بلند آوازه شد
عشق اگر بخشد دو عالم را به ما، بسيار نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید