شماره ٤٣٣: تيغ بر خورشيد خواباند خم ابروى دوست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تيغ بر خورشيد خواباند خم ابروى دوست
در کمند آرد صبا را زلف عنبر بوى دوست
بس که با تردامنان زانو به زانو مى کشيد
زنگ بدنامى گرفت آيينه زانوى دوست
تا نهادم بر سر کويش قدم، رفتم ز دست
گرده بيهوشدارو بود خاک کوى دوست
همچو طفلى کز دبستان رخصت باغش دهند
مى دهد هر قطره اشکم به جست و جوى دوست
رشته اميد چندين مرغ دل را پاره کرد
دستبازى هاى گستاخ صبا با موى دوست
يک به يک پهلونشينان را به خاک و خون نشاند
برنمى آيد کسى با تيغ يک پهلوى دوست
شوق هر شب کعبه را صائب به آن تمکين که هست
در لباس شبروان آرد به طوف کوى دوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید