شماره ٤٢٦: خط سنگين دل بهاى لعل جانان را شکست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خط سنگين دل بهاى لعل جانان را شکست
ديده از حق نمک بست و نمکدان را شکست
گر چه از خط معنبر در سياهى غوطه زد
مى توان زان لب خمار آب حيوان را شکست
چون سهيل از ديدن او بود روشن ديده ها
از چه رو خط رنگ آن سيب زنخدان را شکست؟
شد مسلسل حلقه زنجير، مجنون مرا
هر قدر مشاطه آن زلف پريشان را شکست
شوخى چشم غزالان پاى خواب آلود شد
چشم او تا بر ميان دامان مژگان را شکست
سخت رويى جنگ دارد با محبت، ورنه من
مى توانستم در اين باغ و بستان را شکست
شد کتان را خار پيراهن فروغ ماهتاب
حسن او از بس که بر هم ماه تابان را شکست
جمع تا کرديم خود را نوبهاران رفته بود
در لباس غنچه مى بايست دامان را شکست
از هجوم داغ صائب ماند آهم در جگر
جوش گل بال و پر مرغ گلستان را شکست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید