شماره ٤٢٤: ريخت در دل سينه من هر که را مينا شکست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ريخت در دل سينه من هر که را مينا شکست
من شدم مستان خمار هر که را صهبا شکست
در خمار و مستى از ما چون نمى گيرد خبر
توبه ما را چرا آن چشم بى پروا شکست؟
مى کند خون گل ز چشم غيرتم بى اختيار
تا که را خارى ز راه عشق او در پا شکست
خشک مغزان جهان با تردماغان دشمنند
کشتى ما تخته ها بر مغز اين دريا شکست
ظلم کردن بر بلا گردان خود انصاف نيست
بى سبب بال مرا آن آتشين سيما شکست
نعل ما را شوق بيتابى که بر آتش نهاد
بر کمر کوه گران را دامن صحرا شکست
چون علم گر پا توانى کرد قايم در مصاف
لشکرى را مى توانى با تن تنها شکست
بر چراغ ديده من نور بيتابى فزود
آن که از سنگين دلى آيينه ما را شکست
مى شمارد سنگ کم رطل گران را ظرف ما
ساغر بى ظرف نتواند خمار ما شکست
خاک خواهد کرد صائب درد مى در کاسه اش
محتسب گر بر سر خم ساغر و مينا شکست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید