شماره ٤٠٤: زير پاى سرو چون آب روان غلطيدنى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
زير پاى سرو چون آب روان غلطيدنى است
گل به تردستى ز عکس تازه رويان چيدنى است
گر لباس فاخرى در عالم ايجاد هست
از گناه زيردستان چشم خود پوشيدنى است
پيشدستى کن، ازين تشويش خود را وارهان
جام پر زهر اجل چون عاقبت نوشيدنى است
از دم سرد خزان چون مى رود آخر به باد
با لب خندان به گلچين سر چو گل بخشيدنى است
تا به کى در استخوان بندى گدازى مغز خود؟
اين طلسم استخوانى چون ز هم پاشيدنى است
وقت خود ضايع مکن چون غافلان در چيدنش
چون بساط زندگانى عاقبت برچيدنى است
بر دل آزاده حسن خلق بند آهن است
از گل بى خار بيش از خار دامن چيدنى است
نيست از بخت سيه دلهاى روشن را ملال
ديده آيينه شبها ايمن از ناديدنى است
دل ز اشک گرم خالى ساز هنگام صبوح
در زمين پاک، صائب تخم خود پاشيدنى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید