شماره ٣٨٦: بى اجابت آه مرغ آشيان گم کرده اى است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بى اجابت آه مرغ آشيان گم کرده اى است
ناله بى فريادرس تير نشان گم کرده اى است
هر عزيزى را که مى بينم درين آشوبگاه
يوسف خود در ميان کاروان گم کرده اى است
در نيابد هر که چون پروانه ذوق سوختن
در دل دوزخ بهشت جاودان گم کرده اى است
هر که در آغاز خط از گلرخان غافل شود
در بهاران عندليب گلستان گم کرده اى است
اين علف خواران که هر يک جانبى دارند روى
گله در دامن صحرا شبان گم کرده اى است
بى نصيبان جستجوى رزق بيجا مى کنند
نيست چون قسمت، طلب دست دهان گم کرده اى است
دل که در زلف پريشان تو مى جويد قرار
در شب تاريک مرغ آشيان گم کرده اى است
رهنوردى را که نبود رهبر ثابت قدم
در بيابان طلب سنگ نشان گم کرده اى است
زير گردون هر که را مى بينم از صاحبدلان
دست و پا در زير تيغ بى امان گم کرده اى است
در صراط المستقيم عشق، عقل خرده بين
در دل شب راه در ريگ روان گم کرده اى است
هر دل بى درد کز درد طلب افتاد دور
از نفس گيرى دراى کاروان گم کرده اى است
هر که بهر دانه گردد گرد اين سنگين دلان
شاهراه آسياى آسمان گم کرده اى است
هر جوانمردى که سر مى پيچد از فرمان پير
در صف مردان کماندار کمان گم کرده اى است
آن که دارد موى آتش ديده را در پيچ و تاب
خويش را چون تاب در موى ميان گم کرده اى است
هر که غافل از ظهور حق بود در ممکنات
بوى يوسف در ميان کاروان گم کرده اى است
هست در گم کردن خود، هست اگر آرامشى
هر که خود را يافت مرغ آشيان گم کرده اى است
نيست هر کس را که صائب نفس در فرمان عقل
بر فراز توسن سرکش عنان گم کرده اى است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید