شماره ٣٦٦: در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشيده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشيده است
بر سر گنج است پايى کز طلب خوابيده است
گوشه عزلت ز صحبت ها مرا دلسرد کرد
خاک ساحل توتياى چشم طوفان ديده است
دل که چون سى پاره از کثرت پريشان گشته بود
جمع گرديده است تا صحبت ز هم پاشيده است
آرزو را در دل هر کس که برق عشق سوخت
فارغ از نشو و نما چون موى آتش ديده است
حسن مغرور تو بى پرواست، ورنه آفتاب
در دل هر ذره از کوچکدلى گنجيده است
زان ز عرض حال خاموشم که خوى تند او
روى آتش را مکرر بر زمين ماليده است
کرد هر کس را که چشم عاقبت بين تربيت
در ترازوى قيامت خويش را سنجيده است
از زر و سيم است صائب برگ عيش ممسکان
سکه خندان است تا بر سيم و زر چسبيده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید