شماره ٣٥١: ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است
چشم پل روشن، که آب امسال سرشار آمده است
مى زند جوش پريزاد از رياحين بوستان
کاروان در کاروان يوسف به بازار آمده است
در حريم باغ، خارى بى گل بى خار نيست
جوش خون لاله تا مژگان ديوار آمده است
بس که مرغان چمن بدمستى از حد مى برند
گل ز شبنم با هزاران چشم بيدار آمده است
رخنه ديوارها چاک گريبان گل است
هر سر خارى چو مژگان گهربار آمده است
از شکوفه هر خيابانى کهکشانى گشته است
صد هزاران اختر مسعود سيار آمده است
از فروغ لاله و گل گشته يک چشم پر آب
هر که چون شبنم به سير باغ و گلزار آمده است
بوستان را در کنار شاخ از هر بلبلى
عيسيى در مهد پندارى به گفتار آمده است
سبزه ها چون فوج طوطى از زمين برخاسته است
از شکوفه شاخه ها دست شکربار آمده است
سنگ را از جا درآورده است شور نوبهار
کوه چون کبک از سبکروحى به رفتار آمده است
از گل ابر آسمان يک دامن پر گل شده است
کان لعل از هر رگ سنگى پديدار آمده است
از هجوم لاله و گل، بر سر ديوار، خار
چون زبان مار زنهارى به زنهار آمده است
از شفق خورشيد تابان کاسه در صهبا زده است
صبح از مستى برون آشفته دستار آمده است
خاک هر گنجى که در دل داشت بيرون داده است
صبح محشر گويى از گلشن پديدار آمده است
کلک گوهربار صائب تا نواپرداز شد
خون به جاى ناله بلبل را ز منقار آمده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید