شماره ٣٣٦: داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است
بى نياز از افسر اين چتر سياهم کرده است
خار دامنگير گردد شهپر پرواز من
تا محبت جذبه خود خضر را هم کرده است
از پناه خود مرا حاشا که سازد نااميد
آن که چون صحراى محشر بى پناهم کرده است
گر اميد نااميدان برنمى آرد، چرا
نااميد از عالم آن اميدگاهم کرده است؟
تيره روزم، ليک از غيرت دل خود مى خورم
مهر عالمتاب اگر روشن چو ماهم کرده است
شاهد دلسوزى گردون عاجزکش بس است
خنده برق آنچه با مشت گياهم کرده است
سيل بى زنهار را مانع ز جولان مى شود
خواب سنگينى که غفلت سنگ را هم کرده است
در چه افکنده است باز از قيمت نازل مرا
کاروانى گر خلاص از قيد چاهم کرده است
غنچه خسبان مى ربايندم ز دست يکدگر
تا سبکروحى نسيم صبحگاهم کرده است
تا گشودم چشم روشن در شبستان وجود
راستي، چون شمع، خرج اشک و آهم کرده است
خواهد از داغ ندامت سوخت صائب چون چراغ
آن که دور از محفل خود بيگناهم کرده است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید