شماره ٣٠٥: جويبار شيشه با درياى خم پيوسته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جويبار شيشه با درياى خم پيوسته است
کشتى مى را چرا ساقى به خشکى بسته است؟
مشکل است از روى آتشناک دل برداشتن
ورنه آتش از سپند من مکرر جسته است
از نظر غايب نمى گردد به دورى چهره اش
ديده آيينه را نقشى چنين ننشسته است
داغ دارد زلف عنبرفام را از پيچ و تاب
رشته جان تا به آن موى کمر پيوسته است
چون در آيينه، روى سخت اين آهن دلان
مى نمايد باز در ظاهر، وليکن بسته است
از پريشانى دل صد پاره را شيرازه کن
تار و پود جسم تا از يکدگر نگسسته است
بى سخن روشندلان بهتر به مضمون مى رسند
نامه وا کرده اينجا نامه سربسته است
از فشار قبر گردد استخوانش توتيا
هر که صائب خويش را در زندگى نشکسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید